معنی جلوه گری

حل جدول

جلوه گری

پز


جلوه

افکت

نمود

فارسی به انگلیسی

جلوه‌ گری‌

Blaze, Brightness, Dazzle, Pizazz, Pizzazz

فارسی به عربی

جلوه گری از دور

منوال


جلوه

ازدهار، استعراض، بصر، شجاعه، عرض، لمعان، مباهاه

نام های ایرانی

جلوه

دخترانه، حالت دلپذیر در چیزی یا کسی، زیبایی، نمایان شدن، آشکار کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

جلوه

ظاهر ساختن، نمایش دادن

فرهنگ معین

جلوه

خود را نشان دادن، آشکار ساختن، تابش انوار الهی بر قلب عارف. [خوانش: (جِ وِ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

جلوه

آشکار کردن، ظاهر ساختن،
نمایش دادن،
نمودن خود را به کسی،
زیبایی، جاذبه،
(تصوف) تابش انوار الهی بر دل عارف که او را واله و شیدا سازد، تجلی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جلوه

نمود

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلوه

حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن

فارسی به آلمانی

جلوه

Ausstellen, Betätigen, Parade (f), Prunk (m), Schau (f), Vorführen, Vorführung (f)

لغت نامه دهخدا

حسن جلوه

حسن جلوه. [ح َ س َن ِ ج ِ وَ] (اِخ) (ابوالَ...) رجوع به جلوه شود.


گری

گری. [گ ِ] (فعل امر، اِمص) ریشه ٔ معنی گریستن و گرییدن. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || گریه و امر به گریه کردن یعنی گریه کن. (فرهنگ اسدی) (برهان) (آنندراج):
تو اکنون به درد برادر گری
چه با طوس نوذر کنی داوری.
فردوسی.
بیش از آن باشد کز عشق تو چون موی شدم
سال تا سال خروش و ماه تا ماه گری.
فرخی.
بر آسمان ز غم عاشقی است اختر من
بر آن گری که مر او را چنین بود اختر.
فرخی.
ای ابر بهمنی نه بچشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسا و کم گری.
فرخی.
|| (نف) در شاهد زیر به معنی گریان است:
بینند بخون خصم و برخصم
تیغ تو گری و آسمان خند.
خاقانی (دیوان ص 617).

گری. [گ ِ] (اِ) گره باشد اعم ازگره ریسمان و چوب و امثال آن. (برهان) (آنندراج).

معادل ابجد

جلوه گری

274

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری